#داستان_کوتاه#آدمهای_مزدوج_ببین پسر،من علاقه زیادی نسبت به تو پیدا کردم.پس تو هم باید همین علاقه رو به من داشته باشی.ضمنا یادت باشه که اون روز من بودم که تو رو از زیر دست اون احمق کله گنده"جیمی"خلاص کردم._اااااااره ییییییییادم هست._حالا به حرفام خوب گوش کن و با دقت به سوالام جواب بده،موقعی که با النا به اون قصر خرابه می ری،اون چی بهت میگه؟_اوووووون می گه،ما دووووتا زن و شوهر هههههههم هستیم._ولی پ شاپرک ها در برابر باد مي...
ما را در سایت شاپرک ها در برابر باد مي دنبال می کنید
برچسب : داستان,کوتاه,آدمهاي,مزدوج, نویسنده : ckhorramshahrihab بازدید : 72 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1396 ساعت: 6:09